گزارش زنده ی یک زندگی

آخر دلم دل تو را به دست آرد...

جمعه, ۱۱ آبان ۱۳۹۷، ۱۱:۲۰ ب.ظ
سلام خوبان :)
+از کارگاه شعر این هفته براتون بگم ؟ خب نرفتم :) و به جاش رفتم ورزش ، از اول مهر قصد
دارم برم ولی قسمت نمیشد و این هفته دیگه گفتم سنگ هم از آسمون بیاد باید برم... رفتم
و قصد دارم لااقل 6 ماه بی وقفه برم ، اولین دلیلش صرفا سلامتیم و بالا رفتن سیستم ایمنیم
هست ، من واقعا سیستم ایمنی ضعیفی دارم ، اگه یه نفر کنارم سرفه یا عطسه کنه من بلافاصله
سردرد میگیرم و علایم سرماخوردگی نشون میدم... دلیل دوم حس میکنم چاقم :( ، البته دوستای
من به اون حساسی و ریز بینی با من مخالفن ولی خب خودم دلم میخواد حجمم از این که هست
کمتر بشه ... نمیدونم چرا حس میکنم قراره به زودی عروس بشم :/ (توهمات یه دختر سینگل :))  )
و بابت اون دوست ندارم یه عروس تپلی باشم...
 
لباس ورزشیمم خیلی خوش رنگه :) یه بولیز و شلوار زرشکیه که خیلی بهم میاد :))  و وقتی
خودمو تو آینه باشگاه نگاه میکنم کلی ذوق خودمو میکنم ( اختلال شخصیت خودشیفته :))  )
 
+دیگههههه براتون از کجا بگم ؟ اها داشتم فکر میکردم من از زندگی چی میخوام ... خب واقعا
چیز زیادی نمیخوام ... من الان دانشجوی کارشناسی ام ، میخوام مدرک TTC زبان انگلیسی
بگیرم ، ارشد بخونم ،وارد حیطه آموزش بشم هم اموزش زبان هم پرستاری و کار کنم ،ازدواج کنم ،
دکتری بخونم ،بچه دار بشم ، حدود 35 تا 45 سالگیم چند تا کشور خارجی رو که دوست دارم ببینم ،
بعدم با کم کردن حجم کارم تقریبا خودمو بازنشسته کنم ، (بهم نخندین ها ! ولی اسم بچه هامم
انتخاب کردم اسم پسرام "ارشاد" و "والا" و اسم دخترم "مهتاب" :) شاید بگید که این اسمها اصن
به هم نمیان ولی باید بگم من این اسم ها رو خیلی دوست دارم *---* )
خب اینا اصن خواسته های زیادی نیستن ولی واقعا با این اوضاع سیاسی - اقتصادی حاکم نمیدونم
چقدر از این خواسته هام قابل اجراست ، راستش اصلاااااا دلم نمیخواد اوضاع حکومتی رو زندگی
شخصیم اثر بذاره ، دلم ارامش بی اندازه میخواد ....
 
چرا اینا رو براتون گفتم ؟ چون دلم حرف زدن میخواست...
 
 
+راستی بالاخره دل رو زدم به دریا و با عمو جیمز حرف زدم :) گفت تومور چشمش رو جراحی
کرده ولی بینایشش بهبودی نداشته ... گفت مونده تهران و داره دوره های پیشرفته مربوط به
کارش رو میبینه ولی من حس میکنم دروغ میگه و مونده تهران بابت شیمی درمانی ...
 
 
+حالا اون عنوانی که نوشتم چه ربطی به این پر حرفی هام داشت ؟ تقریبا هیچی ، یه تیکه از
اهنگ جانا ایهام هست که دوسش دارم ، همین .   ولی خب حالا اگه بخوایید ریز بشید و دنبال
دلیل بگردید میتونه یه تلمیح ریزی به ا.د داشته باشه ...
 
+شبتون خوش :) هفته ی پرکار ، پر از نظم و پر از لبخند رو واستون آرزو میکنم .
 
  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • جمعه, ۱۱ آبان ۱۳۹۷، ۱۱:۲۰ ب.ظ
  • سویل

نظرات  (۵)

در مورد ، مورد آخرتون باید بگم بنده همبه همین حالت دچار هستم، راه حلی پیدا کردین بگین لطفا 🙂
پاسخ:
مورد آخر یعنی کدوم ؟ تاثیر شرایط سیاسی اقتصادی رو زندگی شخصی ؟

راه حل که فعلا نداره ... تازه شروع تحریم هاست ...

😳😳😳😳نه این که تنهایین رو گفتم😂😂😂
پاسخ:
اها
واسه موردی که اضافه شد گفتید 😁
اره دیگه تنهایی هم سخته خواهر ...

بله بله، شما پرستار هستین عایا

پاسخ:
بله ، البته فعلا دانشجو ام

عه به سلامتی
انشالله موفق باشین
پس زیاد اختلاف سنی نداریم

پاسخ:
سلامت باشید 🌹
متشکرم خانم ، انشاءالله شما هم موفق باشی همیشه

چه قدر خوب :)

ا د کیه؟ 

من ۴ سال دیر رسیدم

پاسخ:
یه نفر که اون موقعها خیییلییییییی دوسش داشتم

اسمش‌ امین بود :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی