بدون عنوان
+خوابهای عجیب و بعضا چرت و پرتی که میبینم اذیتم میکنن، به
شکلی که موقعی که از خواب بیدار میشم حس میکنم ذهنم همچنان
خسته ست از بس درگیر بوده تو خواب ...
+کارآموزی زنان تموم شد ، و این کارآموزی اینقدر بی هیجان و بی کیس
جذاب بود که واقعا حرف ندارم ، واقعا چیزی ندارم براتون بگم ، خیلی بی
هیجان و بسیار روتین ، یکی از جذابیت هاش مثلا اینکه کنار هر خانومی که
زایمان کرده بود یه نی نی زشت و سیاه عین جوجه اردک زشت خوابیده بود ...
منم که عشق بچه ، اونا رو میدیدم ذوق میکردم :)
یا مثلا خانومایی که سقط داشتن اصولا غمگین و تو فاز گریه بودن
تو این کارآموزی فهمیدم همچنان مردم کشورم پسر دوستن و هنوزم فرق هست
بین بچه ی دختر و پسر...
+واسه درس کودک 1 یا کودک سالم یه تجربه ی 1 روزه تو بخش ایزوله ی کودکان
داشتم که به اندازه یه پست حرف واسه گفتن دارم در موردش ، مینویسم براتون ازش
+ امروز نرفتم کارگاه شعر :) من که حتی تو امتحان های ترم قبلم میرفتم ، تو سرما
و برف و بارون و حتی یه یار با ماشین دوس پسر دوستم خودمو رسوندم کارگاه ، این
هفته نرفتم و واقعا واقعا واقعا دلیل خاصی ندارم واسه نرفتنم.... حس کردم شاید
بهتر باشه چند هفته تو اون جمع دیده نشم اونم با هیچ توجیهی ، هفته ی بعد هم
قصد ندارم برم ....
+این بهاری که بیشتر شبیه پاییزه فقط بیشتر تنهایی منو به رخم میکشه ... همین
+ تم این روز ها : باران بزن، ایهام / حال من ، ایهام / جانا ، ایهام / برگرد ،چارتار
+من خیلی درس و کار کلاس زبان دارم .... تا حالا که تو روز راه میرفتم و میخوردم
درست و حسابی نمیخوندم، وای به حال از فردا که روزه اییم. ...
+طاعاتتون قبول :) شبتون بخیر
- پنجشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۱:۱۵ ق.ظ